یادداشت | تگزاس و کلمبوس؛ خودکمبینی در سینما
به گزارش سرویس فرهنگی اجتماعی خبرگزاری رسا، سینمای ما، به ویژه در عرصه کمدی، در وضعیت نامناسبی به سر می برد؛ استفاده از شوخی های نامناسب، رقص و آواز زن و مرد، بی عفتی در کلام و ... سنگ بنای کمدی های امروزه سینمای ایران است. همواره همگی از این قواعد سخیف برای خنداندن مخاطب استفاده می کنند؛ اما آیا هدف همه این فیلم ها فقط خنداندن مخاطب است؟ براستی در پس ساخت چنین فیلم های سخیفی چیست؟ فقط پول؟
خبرگزاری رسا- بی تردید سینما به عنوان هنر هفتم، هنری پر جذبه و شگرف است که می تواند با جلوه های بصری و فضاسازی های بی بدیلش، هر فردی را به سالن های تاریک کشانده و بر روی صندلی های سرخ و سبز بنشاند. تصاویر متحرک نقش بسته بر پرده نقره ای سالن ها، می تواند اغواگری فریبنده یا همچون پیر طریقتی، راهبر جمع کثیری باشد؛ اما آیا انتخاب با مخاطب است؟
سینما با خاستگاهی بر آمده از دل آمریکا، تنها ظرف و میدانی است که در آن مخاطبان آثار، خودآگاه و ناخودآگاه تحت تاثیر روایت داستانی نظرات مثبت یا منفی یک شخص، طیف یا حتی یک جریان قرار می گیرند.
فیلم های امروزی، زاییده جذابیت بصری هستند. حال این جذابیت می تواند در هیبت صحنه های پر حادثه و قهرمانانه ابرقهرمان های آمریکایی ظهور و بروز کند یا در پس نداری،فقر، اعتیاد، خیانت و طلاق خانواده های ایرانی رخ نشان دهد. همه چیز در خدمت و خیانت به مردم خلاصه خواهد شد.
سینماگر متعهد در هر کشور و با هر تابعیتی، می کوشد روایتگر داستانی باشد که مخاطبان اثرش پس از خروج از سالن های سینما احساسی مثبت نسبت به خود و کشورشان داشته باشند. سینماگر آمریکایی سازنده سوپرمن، بی تردید یک سینماگر متعهد است. سینماگری متعهد در سینمای متعهد به آرمان های آمریکا. سازندگان فیلم های قهرمانانه آمریکایی که نظم جهان را تنها در دستان شهروندان این کشور معرفی می کنند می کوشند تا نخست در اندیشه مخاطبان این کشور و سپس در نگاه جوامع دیگر، آمریکا را مهد منجیان و برندگان پایانی هر حادثه و داستانی به رخ بکشند. حال آیا سینماگران ایرانی نیز ایران را مهد قهرمانان جهان می دانند؟
در این میانه میدان، هالیوود با همه قوا، به جنگ با ارزش های غیرآمریکایی آمده است. بی شک نوک پیکان هجوم فرهنگ آمریکایی نیز را می توان به سوی فرهنگ اسلامی و بویژه فرهنگ ایرانی دانست. فرهنگی که در آن غیرت، حیا، مروت، عفت و حجب در کلام به وفور موج می زند.
لازمه تغییر و متروک کردن این ارزش ها در جامعه ایرانی، تغییر نوع نگاه خواص و جریان های پشت پرده موثر بر ذهن بینندگان است که به عنوان رهبران فرهنگی جامعه دست به تحول سبک زندگی و سلیقه مخاطبان می زنند. هر چند که نمی توان بی غیرتی، خیانت، دروغ، بیگانه پرستی و... در بخش کوچکی از جامعه ایرانی را انکار کرد اما نمایش آن ها بر پرده سینما چه محلی از اعراب دارد؟ با نگاهی بر خاستگاه سینما، آیا آمریکا شکست های فرهنگی خود را به تصویرهای عریض و پر زرق و برق سینماهایش می کشاند؟ هدف برخی از هنرمندان غربگرا و آمریکا دوست ایرانی که در تلاشند فرهنگ جامعه ایرانی را منحط نشان دهد براستی چیست؟
از سوی دیگر باید از متولیان فرهنگی کشور پرسید این همه سیاهنمایی و غرب زدگی چگونه از فیلترهای قانونی گذشته و بر پرده سینماهای کشور به نمایش در می آیند؟
امروزه خانواده های ایرانی شاهد ادبیاتی سخیف و رفتارهایی مبتذل در سالن های سینمایی کشور هستند. براستی در حال حاضر در جامعه اسلامی ایران، سینما نه تنها یک جریان فرهنگ ساز شناخته نمی شود بلکه یک ضدفرهنگ بوده و مکانی نامناسب برای خانواده هایی است که توجه به چشم پاک و گوش پاک برایشان در اولویت است.
تا زمانی که متولیان فرهنگی کشور، حتی در مقام نهی و نفی یک معضل اجتماعی، هر گونه انتقال مفهوم را مبرا از اشکال می دانند، نشان دادن بی غیرتی مرد و شریک شدن همسر با مردی دیگر و رقص زن خارجی را در فیلمی همچون مصادره، بی عیب تلقی می کنند.
تا زمانی که مجریان قانون در سینما خود را وام دار رشادتهای جانبازان هشت سال دفاع مقدس ندانند، فیلم هایی همچون هزارپا کماکان ساخته خواهند شد. آیا از هالیوود فیلمی را سراغ دارید که مجروحان و جانبازان جنگ ویتنام، افغانستان، عراق و ... را به باد سخره گرفته و از آنان به عنوان دلقکان بی دست و پایی که به نظر می آید تنها برای لودگی و مسخره بازی از مرگ جان به در برده اند پرده بردارد؟ این چه جریان و برنامه ای است که با هدف نفوذ، در تلاش برای تغییر نوع نگاه یک ایرانی به خود خویشتن است؟
خوب است کمی پا را از کلی گویی فراتر گذاشته و جزئی تر بنگریم. میلیونر میامی، تگزاس، کلمبوس، لس آنجلس تهران تنها چند نمونه از فیلم هایی است که در چندین ماه گذشته رنگ اکران به خود دیده اند. وجه تشابه این فیلم ها جدای اسم های پرطمطراق که اتفاقا هر کدام نام ایالت و شهری از ایالات متحده آمریکا هستند آن است که همگی با موضوع مهاجرت به یکدیگر پیوند خورده اند. اکران این حجم فیلم در ماه های اخیر(آن هم با هجمه تحریمها آمریکا علیه ایران) با نام شهرهای آمریکا، در کنار ممنوعیت های اعمال شده از سوی ترامپ برای مهاجرت ایرانیان به آمریکا و از طرفی فشارهای بی سابقه اقتصادی به مردم خبر از برنامه ریزی هوشمندانه ای می دهد که هدفش جز ناآرامی، نارضایتی از وضع موجود و در پایان هرج و مرج فکری برای جامعه ایرانی نیست.
کلمبوس؛ فروپاشی خانواده ایرانی
داستان فیلم کلمبوس حول محور یک خانواده سنتی و پرجمعیت ایرانی است که علی رغم عدم تمایل بزرگان خانواده به مهاجرت، اعضای دیگر خانواده قصد سفر به آمریکا و مهاجرت به این کشور را دارند. مهاجرت از مکانی به مکان دیگر برای زندگی بهتر. این فیلم با تجویز این نکته که فیلم مناسب افراد زیر 15 سال نیست، نشستن همه اعضای این خانواده سنتی ایرانی را دور منقل و اصطلاحا بساط، بی هیچ پرده ای به نمایش می گذارد.
کلمبوس نخست با ژست انتقاد از سیاست های ضدایرانی ترامپ و با حواشی بسیار به نمایش در آمد.با کمی توجه به پوستر فیلم می توان این سوال را پرسید که چرا آمریکا و پرچم این کشور اینچنین در این فیلم پررنگ و مهم است؟
هر چند که به نظر می آمد با یک فیلم کمدی-سیاسی روبرویم اما این اثر، نه تنها نمی تواند یک فیلم باشد، بلکه نه کمدی است و نه سیاسی. کلمبوس تنها جسدی از فیلم سینمایی است که با تصاویر پی در پی می کوشد خانواده ایرانی را مقهور قدرت ترامپ نشان دهد.
مهاجرت ایرانیان به آمریکا و دخالت های ترامپ و لغو این موضوع از سوی او بی تردید مسئله ای مهم برای شناخت رفتارهای خصومت آمیز و خباثت گونه است اما آیا سازندگان کلمبوس نمی توانستند با طرح این موضوع به شکلی خلاقانه تر به بعد وطن پرستی نیز بپردازند؟
اما فروش این دست فیلم ها را می توان از تبحر طراحان پوستر و سازندگان تیزرها نیز دانست. خیل عظیم تماشاگران کلمبوس برای دیدن یک فیلم سینمایی کمدی سیاسی وارد سالن های اکران می شوند و در مقابل با یک اثر تصویرگونه بی مزه روبرو می شوند که حتی از آوردن لبخندی بر روی لبان مخاطبان عاجز است. استفاده از تریلرهای جذاب، پوسترهای اغواکننده و اسامی سلبریتی ها به عنوان بازیگر، روش هایی برای فروش در گیشه بدون توجه به ضربات سنگینی است که از راه ساخت این فیلم ها بر پیکر فرهنگ وارد می شود. پرسشی که مطرح می شود آن است که سازندگان کلمبوس پس از شمردن پولهای فروش بلیط، خود به تماشای فیلمشان نشسته اند؟
بی تردید کلمبوس یک راه نامناسب برای تلف کردن وقت ارزشمند مخاطبان است.اثری بیهوده که حتی برای قرارهای عاشقانه جوانک های امروزی نیز کسل کننده است.
میلیونر میامی؛ میامی ایران یا آمریکا؟
همراه با اکران فیلم های سخیفی همچون واااای آمپول، دم سرخ ها و تهران لس آنجلس، فیلمی دیگر که از لحاظ سینمایی کمی منسجم تر است به نمایش عموم در آمد. میلیونر میامی، ساخته جدید مصطفی احمدی هر چند که مستقیما به موضوع مهاجرت نپرداخته اما با این موضوع نیز بیگانه نیست. میلیونر میامی با پوسترها و تریلرهای خود بیننده را به یاد دیگر کمدی های ضعیف می اندازد اما در پس خود یک کمدی سیاه کوئنی شکل را به نمایش می گذارد.
میلیونر میامی ملغمه ای از طنز موقعیت، تیپ سازی و فیلمفارسی ناقص است که می کوشد با تعدد شخصیت و تیپ های خاص ایشان بیننده را تحت تاثیر خود بگذارد.
داستان فیلم از جایی آغاز می شود که فردی به نام کسرا از کانادا برگشته و قصد دارد با فریب بیمه عمر، پول بسیاری را به جیب بزند. او برای رسیدن به این هدف فرد دیگری به نام محسن را نیز با خود همراه می کند تا با صحنه سازی مرگش به این عمل دست بزند.
در داستانی موازی، کسرا به دختر مورد علاقه اش قول زندگی در مزرعه ای در شهر میامی می دهد(شهر میامی از توابع استان سمنان است) اما دختر مورد علاقه او با خیالبافی، در انتظار روزی است که با کسری، بالاخره از ایران رفته و در ینگه دنیا(میامی شهری در ایالت فلوریدا آمریکا) زندگی مرفهی را آغاز کنند. نگاه به میامی آمریکا به عنوان قبله آمال و آرزوهای یک دختر جوان ایرانی شاید دور از ذهن و واقعیت نباشد، اما نمایش غلو آمیز آن در برابر همنام ایرانی این شهر حسی از خودباختگی و فروپاشی درونی را در ذهن مخاطب ایجاد می کند.
لس آنجلس تهران؛ بدترین فیلم سال های گذشته
شاید بتوان گفت لس آنجلس- تهران کمتر از باقی آثار به موضوع مهاجرت می پردازد اما بی تردید با ارائه داستانی ضعیف، بدون رقیب بدترین فیلم سال های اخیر سینمای ایران است. هر چند که شوخی های فیلم تا حدودی از خطوط قرمز رد نمی شوند اما این شوخی های پاک نیز کمکی به ارتقا سطح فیلم نکرده و حتی توانایی آوردن یک لبخند روی لبان مخاطب را ندارد. این فیلم که با هنر پوستر سازی و تبلیغات گسترده خود در فضای مجازی، با قطاری از اسم های نام آشنا می کوشد مخاطبان را به هر طریقی به سینماها بکشاند در مقام ارائه ، فیلمی ضعیف از لحاظ محتوا به بیننده ارائه می دهد.
اما داستان فیلم چیست؟ داستان فیلم درباره دو مرد است که از لس آنجلس آمریکا به تهران آمده تا یکی(با بازی ژوبین رهبر- استندآپ کمدین ایرانی آمریکایی) به مادر پیرش رسیدگی کند و دیگری(با بازی بد پرویز پرستویی) بخاطر مرگ پدر در ایران عزاداری کند. در ادامه فیلم مشخص می شود که بهروز(پرویز پرستویی) حقه بازی بیش نیست و به دنبال تابلوهای هنری کلکسیون پدر به ایران بازگشته است.
ارائه اثری که آمریکا را تلویحاً جایی بهتر از ایران برای زندگی نشان می دهد بیش از آنکه نوک پیکان را به سوی سازندگان فیلم بگیریم باید به سوی متولیان فرهنگی کشور گرفت که به این نکات ریز ولی مهم توجه نمی کنند.
تگزاس؛ سوء استفاده از جاذبه های جنسی
جدیدترین ساخته مسعود اطیابی را می توان یکی از کمدی های ضعیف سال های گذشته دانست. داستان تگزاس از جایی آغاز می شود که شخصی به نام ساسان به خارج مهاجرت کرده و عاشق دختری خارجی به نام آلیس می شود. برادر آلیس، کارلوس یک خلافکار است و ساسان و آلیس می کوشند بدهی کارلوس را تسویه کنند. ساسان برای به دست آوردن پول برای برادر آلیس و در پایان ازدواج با دختر خارجی می کوشد تا از دوست قدیمی خود بهرام، سو استفاده کند.
سیر داستانی تگزاس، افزون بر آنکه کلیشه ها را دنبال می کند اما با نمایش تصاویر اغواگر و فریبنده، تگزاس را زیبا جلوه می دهد. به طوری که هر بیننده ای دربرابر صحنه های دلربای آن دست و پای خود را گم می کند. استفاده از دخترک آرایش کرده خارجی نیز از دیگر مواردی بوده است که مخاطب جوان را به سینماها می کشاند. استفاده از جاذبه های جنسی همراه با رقص و آواز و... بی تردید خانواده ایرانی مسلمان را از دیدن فیلم پس می زند اما راه های شیطان برای فریب و گناه می تواند از روی پرده نقره ای سینما نیز بگذرد.
تگزاس فیلمی است که در خارج از ایران فیلمبرداری شده و بسیار پرخرج است.فیلمی که در برزیل تهیه شده به طور حتم دارای صحنه هایی است که بسیاری از خطهای قرمز جامعه ایرانی را رد می کند. تلاش سازندگان فیلم آن است که فیلمی همچون خوب بد جلف را بار دیگری بازآفرینی کنند اما در پایان تنها ما با فیلم جلف جلف جلف روبرویم.
تگزاس که با محوریت مهاجرت شکل گرفته است با شوخی های روحوضی خود به لودگی متمایل است و با شوخی های نامربوط و جنسی فیلم را به پایان می رساند.
خط پایان چنین فیلم های مبتذل و ضدفرهنگ کجاست و تا به کی سازندگان این فیلم ها به خیانت خود نسبت به مخاطبان و کشورشان ادامه می دهند؟ تنها اثر ساخت چنین فیلم هایی ایجاد بی اعتمادی در ذهن تماشاگر بوده و عملاً سینمای ایران (چه متعهد و غیرآن) به ورطه ورشکستگی خواهد رفت. اگر هدف، ساخت یک فیلم کمدی است سازندگان فیلم ها بهتر نیست برای تقویت روحیه درهم شکسته این روزهای جامعه بکوشند تا اینکه در ورای کمدی مشکلات روزمره را به یاد مخاطبان بیاورند؟
سینمای ما، به ویژه در عرصه کمدی، در وضعیت نامناسبی به سر می برد؛ استفاده از شوخی های نامناسب، رقص و آواز زن و مرد، بی عفتی در کلام و ... سنگ بنای کمدی های امروزه سینمای ایران است. همواره همگی از این قواعد سخیف برای خنداندن مخاطب استفاده می کنند؛ اما آیا هدف همه این فیلم ها فقط خنداندن مخاطب است؟ براستی در پس ساخت چنین فیلم های سخیفی چیست؟ فقط پول؟ آیا نباید دقیق تر نگریست و به نفوذی که در پس آن وجود دارد توجه داشت؟ چرا در چنین فیلم هایی خارج، از تایلند گرفته تا ینگه دنیا همگی بهتر از ایرانمان است؟ چون ایران با وضعیت بد اقتصادی روبروست؟ مگر نه آنکه سازندگان فیلم های اینچنینی گیشه ها را از آن خود کرده اند و این چنین فیلم هایی میلیاردها تومان سود به جیب سازندگانشان می ریزند؟ بی تردید، نارضایتی غلوآمیز از وضع موجود تنها در بازارها و قسط و قبض های آخر ماه شکل نمی گیرد، می تواند در سالن های تاریک، روی صندلی های سرخ و سبز و بر روی پرده های نقره ای نیز شکل بگیرد./918/ی701/س
علی ملحانی